نوشته اصلی توسط
سمانه31
سلام دوستان
مدته دو ساله کاری که دوست داشتمو بدست آوردم و مشغولم، از همون اوایل مدیر م توجه خاصی بهم داشت و منم کاملا با احترام باهاشون برخورد میکردم .از نظر ظاهری جذاب هستم و تحصیلات عالیه م دام.خیلی برای موفقیتام تلاش کردم
همیشه طوری برخورد کردم باهاش، که فکر خامی بسرشون نزنه .ایشون متاهل و دارای فرزند هستن و من مجرد ودارای عقاید و پابند به اصول اخلاقی.... برای مدتی از اون قسمت رفت و من شرایط کارم خیلی بهتر شد.
متاسفانه اوایل سال دوباره به این واحد برگشت و روزگار منو سیاه کرد
خیلی از گفتار و رفتارش در عذاب بودم و در برابرش احساسات خودمو کنترل میکردم و حتی استعفا هم دادم اما هیئت مدیره با رفتنم موافقت نکردند .
مجبور شدم بمونم و اینجا شروع بدبختی من بود....وارد رابطه ای شدم که هیچ حس مثبت یا خوشحالی رو بهم نمیده و ازون بدتر عذاب وجدانی که دارمم داره داغونم میکنه....اینارو بش گفتم ولی بجز خودش بچیزی دیگه توجهی نداره
نمخوام باهاش ادامه بدم ولی هرکار کردم از دعوا و قطع کردن رابطه م باز بعداز چند روز منو سمت خودش برد .تمام رفت و آمدامو کنترل میکنه ،واقعا نمیدونم چیکار کنم ک دلش ازم سیاه بشه
تا حالا هیچ دوس پسری م نداشتم و اصلا هنگم ک باید چجوری از شرش راحت بشم
لطفا راهکار بگید وکمکم کنید....